زینب سادات مامان زینب سادات مامان ، تا این لحظه: 8 سال و 9 ماه و 3 روز سن داره

زندگی من،زینب سادات

روزگار

سلام... خسته شدم از بس روز هام تکراری شده. کلا کاری برا انجام دادن ندارم .اما یه خبر خوب اینکه امتحان  رانندگی همون بار اول قبول شدم خیلی خوشحالم چون اگه رد می شدم باز باید یه پول غلمبه میدادم تا دوباره امتحان بدم.نمیدونم گواهی نامم کی میاد؟ اما وقتی که بیاد یه ماشین میره زیر پام...   نتیجه های نهایی کنکور معلوم نیست کی بیاد؟ اما خدا کنه هر چه زودتر بیاد .... چون دیگه تحمل ندارم هنوز از دست کنکور راحت نشدم تصمیم گرفتم ارشد امتحان بدم هنوز کاملا مطمئن نیستم چون زمان زیادی ندارم باید هر چه زودتر تکلیف خودم رو روشن کنم. دیشب شب خوبی بود اما هنوز سبک نشدم........... ...
31 مرداد 1390

نتيجه كنكور

اصلا باورم نمي شه كه اين رتبه من باشه....... فكر مي كردم بايد خيلي بهتر از اين مي شدم به خاطر تموم سختي هايي كه كشيدم و تموم رنج هايي كه تحمل كردم. اما براي همه اين ها ارزش قايلم واين سال رو با تموم بدي هاش با هيچي عوض نمي كنم . به اميد فرداي بهتر........
15 مرداد 1390

شروع..........

دهم مرداد ماه ..... امروز خیلی انتظار کشیدم اما نیومد که نیومد..... سه روز پیش روز مهمی بود اما گذشت و اما روز های آینده که خیلی مهم تره........ منتظرش می مونم ...
10 مرداد 1390

قرآن من شرمنده توام!

  اگر از تو آواز مرگی ساخته ام که هر وقت در کوچه مان آوازت بلند می شود همه از هم می پرسند " چه کس مرده است؟ " چه غفلت بزرگی که می پنداریم خدا ترا برای مردگان ما نازل کرده است . قرآن ! من شرمنده توام اگر ترا از یک نسخه عملی به یک افسانه موزه نشین مبدل کرده ام . یکی ذوق می کند که ترا بر روی برنج نوشته،‌ یکی ذوق میکند که ترا فرش کرده ،‌یکی ذوق می کند که ترابا طلا نوشته ، ‌یکی به خود می بالد که ترا در کوچک ترین قطع ممکن منتشر کرده و … آیا واقعا خدا ترا فرستاده تا موزه سازی کنیم ؟ قرآن! من شرمنده توام اگر حتی آنان که تو را می خوانند و ترا می شنوند ،‌ آن چنان به پایت می نشینند که خلایق به پای موسیقی...
10 مرداد 1390
1